
فردریک راتزل (راتسلر) جغرافیدان، متفکر و نظریهپرداز شهیر آلمانی است که نقش به سزایی در نظریهپردازی «جنگ نوین» داشته و بسیاری او را یکی از پدران استعمار قرن 20 و امپریالیسم نوین میدانند. راتزل مبدع مفهوم «فضای حیاتی» (Lebensraum) است که بر ذهن سردمداران جنگ جهانی اول و دوم تاثیر زیادی گذاشت و از این جهت، میتوان او را یکی از زمینهسازان جنگهای ویرانگر قرن 20 دانست.
زندگی نامه
فردریک راتزل در سال 1884 در «بادن» به دنیا آمد. او به مدت شش سال در دبیرستان «کارلسروهه» تحصیل کرد، سپس به زوریخ سوئیس رفت و در آنجا شروع به تکمیل تحصیلات خود در زمینه داروسازی کرد. او سپس شروع به مطالعۀ جانورشناسی در دانشگاههای هایدلبرگ، ینا و برلین کرد. تحصیلات راتزل در سال 1868 به پایان رسید. او سپس به شغل روزنامه نگاری پرداخت و شروع به سفر کرد. راتزل ابتدا به اروپا رفت و سپس عازم کوبا، مکزیک، و امریکا شد. در سال ۱۸۸۶ استاد جغرافیا در دانشگاه لایپزیگ شد و در طول چند سال، کتاب های «جغرافیای انسان شناختی» و «جغرافیای سیاسی» را نوشت. او سرانجام در 9 اگوست 1904 در 59 سالگی درگذشت.
از دولت ملی تا نظریۀ فضای حیاتی
فردریک راتزل در تفکرات جغرافیایی خویش، با توجه به وضع آلمان آن زمان، شاید بیش از همه تحت تاثیر افکار هگل بود. او اندیشههای راستگرایانه و ملیگرایانۀ خود را با عقاید هگل در آمیخت و به نظریۀ «برتری آلمانیها» معتقد شد. با این حال، عقاید فاشیسمگونۀ او در قالب نظریۀ «امپریالیسم آلمان» و «دولت ملی آلمان» ظهور میکند. او از نخستین افرادی است که به تعریف دولت ملی میپردازد. از نظر او دولت ملی، «یک وسعت معین از زمین است که در طول قرنها از فرهنگ و ارزشهای خاصی برخوردار بوده و مردم آن تحت شرایط و عواملی به صورت یک ملت واحد درآمده باشد. این عده در سرزمین خود دارای استقلال هستند.»
مفهوم دولت ملی برای درک تفکرات راتزل و امپراتوری در حال ظهور آلمان بسیار مهم است. از بدو تشکیل کشور آلمان، فضای آلمانی انسجامی را در محدودۀ مشخص جغرافیایی نشان نمیداد. از این جهت که در طول قرنها، قوم آلمانی در سراسر اروپای مرکزی و شرقی پراکنده بود. هر چند که بیسمارک، صدراعظم آلمان، واقعا یک دولت ملی به وجود آورده بود اما هنوز ده میلیون آلمانی در سرزمینهای مجاور زندگی میکردند به این دلیل، آلمان از نظر طبیعی به سرزمینی احتیاج داشت که بتواند همۀ آلمانیها را در آن جا دهد. راتزل معتقد بود که این امر تنها از طریق «توسعۀ ارضی» امکان پذیر است.
راتزل برای پیشبرد نظریۀ توسعۀ ارضی نظریۀ «فضای حیاتی» را ارائه داد. عقیدۀ او این بود که آلمان برای رقابت با دول دیگر اروپا باید وارد رقابت استعماری شده و فضای حیاتی خویش را گسترش دهد. از نظر او گسترش فضای حیاتی، غایت و هدف هر موجود زندهای است و بالطبع، هدف هر جامعه و کشوری نیز است و به همین دلیل، استعمار دیگر کشورها و «جنگ» یک رفتار «طبیعی» به شمار میآید.
هیتلر و راتزل
در سال 1924 که هیتلر در زندان بود در داخل سلول خود کتابخانۀ کوچکی ترتیب داده بود. کارل هاوس هوفر به هنگام دیدار از هیتلر کتاب جغرافیای سیاسی راتزل را به او هدیه داد اما هیتلر بر خلاف راتزل که روی سرزمینهای بیرون از قارۀ اروپا تاکید داشت، مناسبترین شرایط توسعۀ ارضی را برای فضای حیاتی آلمان در داخل قارۀ اروپا و در بسط مرزهای آلمان تشخیص داد. از این رو هیتلر به زمینهای کشاورزی اسلاوها در شرق اروپا، بیش از سایر نقاط، اعتبار حیاتی قائل شد و بر همین مبنا، اتریش را ضمیمۀ خاک آلمان کرد. او تحت تاثیر راتزل نظریۀ «فضای حیاتی» را اساس سیاست خارجی خود قرار داد.
داروینیسم اجتماعی و استعمار
راتزل به جز هگل، امپریالیسم و جغرافیایی نوین از «داروینیسم اجتماعی» نیز تاثیر فراوانی گرفته بود. او تحت تاثیر داروینیستها معتقد بود افزایش فضای حیاتی در تمام موجودات زنده اعم از گیاهان و جانوران و انسانها دیده میشود و به همین دلیل، جامعۀ انسانی نیز باید در مسیر توسعهطلبی ارضی و حیاتی باشد. از نظر راتزل، اگر جمعیت یک کشور به تدریج افزایش یابد، احتیاج به فضای حیاتی اجتناب ناپذیر خواهد بود و مرزهای رسمیِ سیاسی، اعتباری نخواهند داشت. اگر کشوری در چنین شرایطی، نتواند به فضای حیاتی تازهای دست یابد به تدریج ضعیف و پژمرده خواهد شد. او با این تئوری سعی داشت استعمار اروپاییها و به خصوص آلمان را توجیه کند.
با وجود استفادۀ ناصحیح حزب نازی آلمان از مفهوم فضای حیاتی و جاهطلبیهای ارضی رایش سوم، میتوان گفت که مفهوم «فضای حیاتی» هنوز هم یکی از مفاهیم قابل بحث و مهم در جغرافیا و ژئوپلیتیک به حساب میآید.
- شکوهی، حسین، 1375، اندیشه های نو در فلسفۀ جغرافیا (جلد اول)، تهران، انتشارات گیتاشناسی
ارسال دیدگاه