
ابن خلدون (732 - 808 ه . ق)، متفکر، فیلسوف و جامعهشناس شهیر عصر تمدن اسلامی در مقدمۀ بلند تاریخ خود به مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی از قبیل پیدایی تمدنها، نابودی تمدنها و جوامع، شکلگیری شهرها و نابودی آنها و ... تحت عنوان «علم تعاون» میپردازد. یکی از پدیدههایی که او به تحلیل آن میپردازد «جنگ» است. ابن خلدون در بررسی و تبیین مفهوم «جنگ» رویکردی انسانشناسانه – جامعه شناسانه دارد و از این حیث، نخستین متفکرعالم قدیم است که با چنین رویکرد نو و بکری به پدیدۀ جنگ میپردازد.
فلسفۀ «جنگ» در عصر یونان و قرون وسطی
در نظر فیلسوفان یونان، «جنگ» پدیدهای طبیعی است که یا در سراسر عالم طبیعت در جریان است و یا از طبیعت خاص انسان نشات میگیرد. هراکلیتوس، فیلسوف شهیر یونان، جنگ را بخش جداییناپذیر جهان دانسته و میگوید جهان اولا و ابتدائا در جنگ و کشمکش است. همچنین، افلاطون ریشۀ جنگ را بخشی از طبیعت انسان یعنی «قوۀ غضبیۀ» آن میداند. ارسطو نیز معتقد است جنگ پدیدهای است که از میل انسان به سرکشی و تجاوز و تمایل دولتها و قبایل به بهرهکشی از انسانها و به بردگی گرفتن آنها نشات میگیرد و از این جهت پدیدهای طبیعی است. رواقیان نیز مانند ارسطو و افلاطون فکر کرده و معتقدند جنگ امری طبیعی است و بخشی از قوانین طبیعت، انسانها را به نبرد با یکدیگر سوق میدهد.
از آنجا که فیلسوفان یونان نگاهی طبیعتگرایانه به جنگ دارند، مسالۀ «مشروعیت» یا «عدم مشروعیت» جنگ و تفکیک انواع جنگهای مشروع و غیرمشروع برای آنها مطرح نیست و به همین دلیل، مسائلی از قبیل اخلاق جنگ و حقوق جنگ را نیز بیاهمیت میدانند.
بعد از ورود مسیحیت به اروپا و آغاز قرون وسطی و تغییر دیدگاههای یونانی – رومی، این رویکرد تا حدی تغییر میکند. مسیحیان دیگر رویکردی طبیعتگرایانه به جنگ نداشتند و آن را بخشی جداییناپذیر از طبیعت انسان یا جهان نمیدانستند. اگوستینوس قدیس بر خلاف هراکلیتوس یونانی معتقد است اصل و بنیاد بشر «صلح» است و به همین دلیل، طبع بشر به صلح گرایش دارد و جنگ یا وسیلۀ کسب صلح است و یا ناشی از انحراف طبع بشر است.
اگوستینوس در بخشی از کتاب «شهر خدا» به رای دوم یعنی جنگ بر اثر انحراف طبیعت بشر میپردازد و آن را ناشی از «گناه اولیه»ای میداند که حضرت آدم مرتکب شد و به سبب آن از بهشت رانده شد. اگوستینوس به تبع «پولوس قدیس» معتقد است که این گناه اولیه سبب آلوده شدن طبع همۀ انسانها شده و از پدر به فرزند به ارث رسیده است. به سبب همین طبع آلوده، انسانها به جنگ میپردازند.
از آنجا که مسیحیان بر خلاف یونانیان، رویکردی طبیعتگرایانه به جنگ ندارند، به مسالۀ جنگ مشروع و نامشروع هم توجه داشته و این مساله برای آنها مطرح است. برای مثال، اگوستینوس معتقد است جنگ شهر خدا با شهر شیطان که به قصد شکست دنیای مادی و رهایی از گناه اولیه و رسیدن به سعادت و آرامش و ساخت شهری که علقهای با جسم و لذاتش ندارد، انجام میگیرد یک جنگ مشروع و عادلانه است و جنگهایی که به جهت تصرف و غارت و لذایذ مادی صورت میگیرند، ناعادلانه و غیرمشروع هستند.
جنگ در مکاتب مختلف اسلامی
جنگ در اسلام ابعاد مختلفی دارد. بیشتر جنگها در اسلام تحت عنوان «جهاد» قابلیت مطرح شدن و تبیین دارند. براساس آیات قرآن کریم و روایات متعدد از پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین، صلح حالت اولیه و اصیل در روابط انسانهاست و جنگ صرفاً حالتی ثانوی و عرضی دارد. به همین دلیل، جهاد که جنگی مقدس است برای حفظ صلح و آرامش، دفاع، بازدارندگی و گاه تادیب مهاجم انجام میگیرد.
در همین راستا، مسالۀ انواع جنگ و مشروع بودن و نبودن آن برای مسلمانان نیز مطرح بوده است. مسلمانان رویکردهای متفاوتی نسبت به مسالۀ جنگ داشته و از این منظرها به پرسش مشروع بودن و نبودن جنگها پرداختهاند. برای مثال، فارابی رویکردی «فلسفی» به جنگ دارد. او معتقد است در «مدینۀ فاضله» صلح حالت طبیعی و اصلی انسانها است. چون همه در حالت «اعتدال» زندگی میکنند و جنگ خروج از اعتدال است. بنابراین، اساس جنگ نامشروع است اما برای بازگرداندن جامعه به اعتدال باید به جنگ روی آورد و به زور جامعه را به حالت اعتدالی بازگرداند. از این رو، جنگی که با هدف بازگرداندن جامعه به اعتدال صورت میگیرد، عادلانه و مشروع است.
در مقابل، ابوالحسن ماوردی نگاهی فقهی – کلامی به جنگ دارد. او جنگ با کافران، محاربان و یاغیان را مشروع و جنگهای متجاوزانه را نامشروع میداند.
جنگهای چهارگانۀ ابن خلدون
ابن خلدون بر خلاف ماوردی و فارابی نه نگاهی فلسفی به جنگ دارد و نه نگاهی فقهی – کلامی. او رویکردی جامعهشناسانه و گاه انسانشناسانه به جنگ دارد.
ابن خلدون در ابتدای مقدمۀ تاریخ خود 4 نوع جنگ را برمیشمارد:
الف. جنگ مبتنی بر حسادت و طمع: مانند جنگ میان عشایر و قبایل همسایه که صرفا برای برتریطلبی صورت میگیرد.
ب. جنگ تجاوزکارانه: حملۀ قبایل و اقوام بیابانی به یکدیگر و شهرها که صرفا برای غارت و کسب معاش و ... صورت میگیرد.
ج. جهاد: جنگ مقدسی است که با اهداف دینی صورت میگیرد و مقصودش گسترش دین خدا است.
د. جنگ تمدنی: جنگ یا سرکوب شورشیها توسط دولت برای حفظ جامعه، نظم اجتماعی یا تاج و تخت و ... .
ابن خلدون دو جنگ اول را نامشروع و دو جنگ دوم را تحت شرایطی مشروع میداند. او بر خلاف یونانیها جنگ را طبیعی نمیداند و به همین دلیل، مسالۀ مشروعیت جنگ برای او مطرح است. از سوی دیگر، او یک متفکر مسلمان است و از روایات مقدس و آیات قرآن تاثیر گرفته است. به همین سبب معتقد است جنگ دینی یا جهاد، مشروع و جنگ تجاوزکارانه نامشروع است.
با این حال، در رویکرد او دیدگاه انسانشناسانه و جامعهشناسانه نیز دخالت دارد. ابن خلدون معتقد است جنگ طمعورزانه و تجاوزکارانه بر اساس ارزشهای «بدوی» و جهاد و جنگ تمدنی بر اساس ارزشهای «مدنی» صورت میگیرد. مهمترین ارزش مدنی «عصبیت» است که عنصر اصلی شکلگیری جامعه و تمدن به شمار میآید و سبب وحدت و حفظ انسان و اجتماعش به شمار میآید. جنگ تمدنی به دنبال تحقق و حفظ عصبیت مدنی و جهاد به دنبال تحقق عصبیت دینی است و به همین دلیل، این دو جنگ مشروع و عادلانه هستند اما دو جنگ بدوی عاری از عصبیت بوده و صرفا برای تحقق امیال نامنظم و شهوت و حب قدرت افراد صورت میگیرند و به همین دلیل نامشروع هستند.
علل جنگ از منظر ابن خلدون
ابن خلدون علل متفاوتی را برای آغاز جنگها میشمارد. او به عنوان یک مسلمان «صلح» را بنیاد و حالت اصیل و اولیۀ اجتماع بشری میداند و جنگ را فرع بر صلح میداند. با این حال، بر خلاف گروهی از مسیحیان معتقد نیست که هر جنگی ناشی از انحراف در طبیعت بشر است. او با ترکیب دیدگاههای دینی و علمی و فلسفی، علل زیر را به عنوان عوامل اصلی مبداء و آغاز جنگ میشمارد:
الف. علل الهی: ابن خلدون در بخشی از تاریخ خود از دو نیروی خیر و شر یاد میکند که در نفس هر انسانی وجود دارد و بالطبع در جامعه نیز ریشه دارد. نیروی خیر سبب جهاد و جنگ عادلانه و مشروع و نیروی شر که همان طمع است، سبب جنگ نامشروع و تجاوز میگردد.
ب. علل طبیعی: ابن خلدون معتقد است هر اجتماعی یک ارگانیسم طبیعی است که متولد میشود، دورۀ جوانی را طی کرده و پیر میشود و در نهایت، میمیرد. جنگهایی که سبب مرگ زودرس جامعه شوند و جلوی تکامل طبیعی آن را بگیرند، نامشروع و جنگهایی که سبب بلوغ جامعه شده و تکامل طبیعی آن را تسریع بخشند، مثبت و مشروع هستند.
ج. عوامل اجتماعی: عصبیت قومی و دینی مهمترین عامل شکلگیری جامعه و تمدن است. این عامل میتواند سلبا و ایجابا سبب جنگ شود. اگر جنگ سبب تقویت عصبیت یا علقه و اتحاد جامعه شود، مشروع است و اگر سبب کم شدن عصبیت جامعه شود نامشروع است. ابن خلدون معتقد است جنگ یک جامعه (با عصبیت حداکثری) با شورشیان داخلی یا دشمن خارجی که به دنبال نابودی عصبیت جامعه هستند، مصداق جنگ اجتماعی مشروع است و دولت وظیفه دارد این شورشیان داخلی و دشمنان خارجی را سرکوب کند.
- توانا، محمد علی. هاشمی اصل، یزدان. جریده، جواد. بررسی پدیده جنگ از منظر ابن خلدون. فصلنامه پژوهشی نظریههای اجتماعی متفکران مسلمان. سال نهم. شماره 2. پییز و زمستان 1398. صص 147-171
ارسال دیدگاه