مرز از منظر ژئوپلیتیک
lighthouse

مرز در ژئوپلیتیک و جغرافیای سیاسی یک مفهوم مرکزی و مهم است که از ارتباط طبیعت (محیط ) و انسان حاصل می‌شود و به همین دلیل، ماهیتی کاملا جغرافیایی دارد. مرز مفهومی سیاسی نیز است که به خصوص بعد از پایان جنگ‌های سی سالۀ اروپا و انعقاد پیمان وستفالی و همچنین، ورود به عصر دولت – ملت‌ها اهمیت یافت و در قلب مفهوم «سرزمین» جای گرفت.

تا پیش از قرارداد وستفالی و ورود به عصر دولت – ملت‌، مرز مساوی و مترادف با «سرحدات» بود و بر مناطق غالبا طبیعی، غیرمسکونی و گاه صعب‌العبوری اطلاق می‌شد که دیگر در تسلط سربازان و قوای یک امپراتوری یا حکومت قرار نداشت. اما بعد از اهمیت یافتن مفهوم سرزمین و اتصال این مفهوم با «ملت» معنایی نو یافت و به حدودی اطلاق شد که یک کل اجتماعی و سرزمینی را که به عنوان زیست انتخاب کرده‌اند، از یک کل اجتماعی دیگر و محل زیستشان جدا می‌کند.

مفهوم مرز در عصر جدید نقش بی‌بدیلی در تضمین وحدت سیاسی، وحدت سرزمینی، اتحاد ملت و دولت، معنا پیدا کردن دولت ملی، ایجاد حد نهایی کنترل و حاکمیت بر قلمرو و ... دارد. همچنین، متفکران معتقدند مرزهای ملی و بین‎المللی نقش اصلی را در جداکنندگی، پراکندگی، یکپارچه‌سازی، تفاوت‌سازی، کشمکش و ارتباط جوامع دارند. این 5 مورد، کارکردهای پنجگانه و اصلی مرز به حساب می‌آیند.


حکومت سرزمینی و مرز

مفهومی که نقش اصلی را در معنا یافتن مرز دارد «حکومت سرزمینی» است. حکومت سرزمینی به ساخت قدرتی اشاره دارد که در سرزمین معینی و بر مردم معینی تسلط پایدار داشته باشد. کارکرد اصلی حکومت سرزمینی از منظر داخلی، برقراری نظم و امنیت و از منظر خارجی پاسداری از تمامیت ارضی و تلاش برای حفظ و پیشبرد منافع شهروندان یک کشور است.

در نظر بسیاری از نظریه‌پردازان، اهمیت سرزمین در این مساله نهفته است که فضایی فراهم می‌کند که در آن، دولت می‌تواند اقتدار عالیۀ خویش را اعمال نماید.

از بعد جغرافیایی، حکومت نهادی سرزمینی است. در واقع، بدون سرزمین حکومت معنا ندارد. در این چهارچوب است که مرز نیز معنا می‌یابد. بدون مرز تسلط یک حکومت خاص بر یک سرزمین مشخص و ایجاد «قلمرو» ممکن نیست. این مرزها باید قانونی و بین المللی باشند. یعنی هم توسط قوانین داخلی و مردم یک سرزمین مورد تایید باشند و هم قوانین بین المللی و نهادهای ذی ربط آن را تایید کنند.

همچنین، مرز باعث مشخص شدن مفهوم «جمعیت» می‌شود. در واقع، از طریق مرز، قلمرو حکومت مشخص می‌شود و تسلط یک حکومت بر گروه مشخصی از مردم که در سرزمین خاصی زندگی می‌کنند، تایید می‌گردد. به مردم ساکن در قلمرو یک حکومت «جمعیت آن سرزمین» گفته می‌شود.


پیمان وستفالی و برجسته‌ شدن مرز ژئوپلیتیک

مرز به مثابۀ حدود اطلاق تسلط یک حکومت بر یک سرزمین مشخص (قلمرو) و گروه مشخصی از مردم (جمیعت) و به عبارت بهتر، به مثابۀ یک مفهوم ژئوپلیتیک بعد از انعقاد پیمان وستفالی در اروپا رواج یافت. وستفالی پیمان‌نامه‌ای است که پس از پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی در اروپا (۱۶۱۸–۱۶۴۸) در شهر مونستر آلمان میان کشورهای اروپایی در سال ۱۶۴۸ میلادی منعقد شد. در این پیمان همۀ کشورهای اروپایی جز انگلستان و لهستان شرکت داشتند. آنچه در این پیمان مهم است، این است که در آن، برای اولین بار حقوق برابر و یکسان کشورها و ملل به عنوان واحدهای سیاسی مستقل مطرح و پذیرفته شد. مطابق این پیمان، کشورهای مستقل با دولت مرکزی و ملی خود حق دارند سرنوشتشان را تعیین کنند. آنها بر یک سرزمین مشخص تسلط دارند و نمایندۀ ملت خود هستند. این دولت‌ها همگی با هم برابرند و حق دخالت در امور هم را ندارند. 


مرز و تحولات تاریخی پس از وستفالی

با وجود حفظ معنا و مفهوم «مرز ژئوپلیتیک» (یعنی حدود حاکمیت سرزمینی) از زمان انعقاد وستفالی تا کنون و گسترش این مفهوم در سرتاسر جهان، نباید از خاطر برد که برخی تحولات تاریخی در تغییر معنا یا تضعیف جایگاه این مفهوم در جهان تاثیر داشته‌اند. برای مثال، پیمان وستفالی به طور کامل نتوانست به وحدت سرزمینی و مطابقت تام سرزمین، ملت و دولت از طریق مرز دست یابد. بعد از وستفالی حدود ده‌ها دولت در سرزمین آلمان وجود داشت. در سال 1815 و بعد از کنگره وین این تعداد کمتر شد و بعد از آن نیز کاهش یافت تا به یک دولت واحد رسید.

اتفاق مهم‎تر ظهور ایدئولوژی‌های مخالف وحدت سرزمینی مانند کمونیسم و فاشیسم و تمایل به ایجاد امپراتوری در ابتدای قرن 20 بود. این تمایل ایدئولوژیک به جنگ‌های بزرگ جهانی انجامید و در نهایت، دنیا را وارد جنگ سرد کرد. جنگ سرد و تقسیم دنیا به دو بلوک شرق و غرب آسیب زیادی به مفهوم مرز ژئوپلیتیک به مثابۀ حدود حاکمیت سرزمینی زد، هر چند نتوانست به طور کامل آن را نابود کند. این مساله یعنی رقابت ایدئولوژی‌های مخالف دولت – ملت با این مفهوم یا نظریه تا امروز نیز ادامه دارد. نظریات رقیب تلاش دارند معنا و مفهوم مرز را تغییر دهند اما همچنان تلقی «پسا وستفالی» از مرز یکی از قدرتمندترین تلقی‌ها از این مفهوم است.

با این حال، همانطور که در بالا بیان شد، تحولات جبری و تاریخی گاه جلوی ایجاد مرزهای ملی را گرفته‌اند. به جز جنگ‌ها و ظهور ایدئولوژی‌های رقیب، «جداسازی‌های بیرونی» نیز بر این مساله تاثیرگذار بوده‌اند. جداسازی فرآیندی تحمیلی است که خارج از تمایل و خواست مردم کشور صورت می‌گیرد. برای مثال، تقسیم آلمان به دو کشور آلمان شرقی و غربی یا تقسیم کره به جنوبی و شمالی یا فروپاشی عثمانی و ایجاد کشورهای ساختگی توسط انگلستان و فرانسه بعد از پایان جنگ جهانی اول همگی مصادیق جداسازی بوده‌اند. در جداسازی مرزهای ساختگی و غیرطبیعی که مورد حمایت و تایید مردم یک سرزمین نیست و با وحدت فرهنگی، اجتماعی و جمعیتی یک سرزمین و به طور کلی «دولت – ملت» خاص یک منطقه مطابقت ندارد، صرفا به علت مسائل سیاسیِ خارج از آن سرزمین و دخالت کشورهای ذی‌نفع خارجی و توطئه‌های جهانی، ایجاد می‌شود و مرزهای سرزمینی را نابود کرده و وحدت سرزمینی را از بین می‌برد.


حقوق حفظ مرز و سرزمین

بر خلاف حقوق کلاسیک، در حقوق نوین بین الملل تصرف، اشغال، تسخیر و هرگونه اقدامی که مغایر تمامیت ارضی دولت- ملت‌ها باشد، منع می‌شود. ممنوعیت توسل به زور، به عنوان یکی از قوانین حاکم بر روابط بین الملل، ضامن حفظ وضع کنونی سرزمین است. با پیوند دو اصل «ممنوعیت استفاده از زور» و «اصل تمامیت ارضی» بند 4 ماده 2 منشور ملل متحد مقرر کرده: «اعضاء سازمان در روابط بین‌المللی خود از توسل به تهدید یا استعمال قوه خواه بر ضد تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر مملکت و خواه به هر نحو دیگری که با مرام‌های ملل متحد متباین باشد خودداری می‌نمایند.» در واقع، طبق قانون حمله به مرزهای سرزمینی توسط سرزمین‌ها و دول خارجی ممنوع است، هر چند وضعیت آنارشیک جهان که در پارادایم «رئالیسم» مطرح می‌شود، در بسیاری از موارد این قانون را نقض کرده و سبب جنگ‌های متعدد می‌شود.


پیمان وستفالی
مقالات وابسته
منابع
  1. سرزمین و مرز از دیدگاه ژئوپلیتیک، سیاست و حقوق بین الملل، رضا شیرزادی، نشریه علوم و فنون مرزی، پاییز 1397، شماره 26، از ص 91 تا 120
  2. پژوهشکده سایبرپلیتیک دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران (دافوس آجا)

ارسال دیدگاه

Captcha