جنگ شناختی در پارادایم ارسطویی
lighthouse

جنگ شناختی (Cognitive Warfare) حول مفهوم «قدرت نرم» (Soft Power) تعریف می‌شود. اصطلاح قدرت نرم اولین بار توسط «جوزف نای»  (Joseph S. Nye)، محقق نظامی و استراتژيست برجسته ابداع شد. او قدرت نرم را بر هر ابزاری که سه حوزۀ فرهنگ، ارزش‌های سیاسی و سیاست خارجۀ یک کشور را تغییر دهد، اطلاق می‌کند. به جنگی که از قدرت نرم برای تحت تاثیرقرار دادن رقیب یا دشمن استفاده شود،«جنگ نرم» می‌گویند.

یکی از زیرشاخه‌های اصلی جنگ نرم «جنگ شناختی» است. در این جنگ تلاش می‌شود از طریق تغییر دیدگاه‌های یک فرد یا گروهی از افراد و ایجاد باورهای جدید، احساسات نو یا تصاویری خاص، رفتار آن فرد یا گروه تغییر داده شود. در واقع، در جنگ شناختی، دشمن تلاش می‌کند با ابزار «رسانه» و از طریق تأثیرگذاری بر فرآیندهای شناختی افراد و گروه‌ها و تأثیرگذاری بر نگرش‌ آنها، رفتارشان را به سمت و جهت مطلوب خود سوق دهد.  


پارادایم‌های شناختی

جنگ شناختی از طریق دخالت در «فرآیند شناخت» رخ می‌دهد. به همین دلیل، بسته به نظری که یک محقق دربارۀ «فرآیند شناخت» دارد، متفاوت است. به عبارت دیگر، روش‌های جنگ شناختی بسته به پارادایم‌ها و فلسفه‌های شناختی متفاوتند. در زیر به برخی از این پارادایم‌ها و عناصر مهم آنها اشاره می‌کنیم:

1.پارادایم روانکاوی: در جنگ شناختی، دشمن از طریق نفوذ در «ضمیر ناهشیار» و کشف الگوهای «نمادسازی» ذهن، در فرآیند شناختی آنها نفوذ کرده و باورهایشان را تغییر می‌دهد.

2. پارادایم رفتارگرایی: در جنگ شناختی، دشمن از طریق مواجهۀ مستقیم با رفتارها و کنش‌های فرد یا اجتماع و شناخت قواعد حاکم بر آنها، روش تغییر رفتار افراد یا اجتماع را کشف می‌کند.

3. پارادایم زیستی: در جنگ شناختی، دشمنی که معتقد است فرآیند شناخت انسان صرفا یک فرآیند زیستی است که توسط نورون‌ها تعین می‌یابد، تلاش می‌کند قواعد جنگ شناختی را از طریق مطالعات نورولوژیک به دست آورد.

4. پارادایم تکاملی: در جنگ شناختی، دشمن تلاش می‌کند از طریق تکنیک‌های زیستیِ مبتنی بر نظریۀ تکامل، در فرآیند شناخت سوژه دخالت کند. 


انواع جنگ شناختی در پارادایم‌های فلسفی

یکی از جنبه‌های کمتر توجه شده به موضوع شناخت و فرآیند آن، مسالۀ «فلسفۀ شناخت» است. به طور کلی، چند نظریه و فلسفه در رابطه با شناخت انسان وجود دارد که می‌تواند نوع جنگ شناختی و نحوۀ عمل دشمن در انحراف عقیده را مشخص کند.

فلسفه‌های فراوانی در رابطه با «مساله شناخت» وجود دارند اما تنها برخی از آنان به مثابۀ «پلتفرم» و چهارچوب شناخت عمل کرده و به جزئیات و به خصوص «فرآیند» آن پرداخته‌اند.

برخی از مهم‌ترین فلسفه‌های موجود در مسالۀ شناخت که به نوعی پلتفرم جنگ شناختی به حساب می‌آیند، بدین شرح هستند:

الف. فلسفۀ ارسطویی

این فلسفه مبتنی بر نظریۀ «تجرید» (abstraction) است. در این نظریه، سوژه ابتدا با شیء خارجی مواجه شده و این مواجهه باعث تحریک قوای حسی‌اش می‌شود و این امر نیز باعث می‌گردد صورتی حسی در او ایجاد شود. سوژه سپس گام به گام این صورت را کلی‌تر می‌کند تا در نهایت، به یک مفهوم کلی معقول برسد.

ب. فلسفۀ کانتی

این فلسفه مبتنی بر شاکله‌ها و مقولات ذهنی است و تاکید دارد آنچه در شناخت فاعلیت دارد، «ذهن» است و شاکله‌های ذهنی به احساسات خارجی شکل می‌دهند و بدین ترتیب، شناخت حاصل می‌شود. در واقع، طبق این نظریه، شناخت نه مواجهۀ شیء خارجی با قوای ادراکی انسان بلکه شکل‌دادن امر خارجی به مثابۀ متعلق شناخت توسط ذهن است.

ج. فلسفۀ زبانی

این فلسفه تاکید دارد که ساختار شناخت انسان همان ساختار زبانی او است و برای تبیین شناخت انسان ابتدا باید ساختار نحو زبانی او را شناخت.

ه. فلسفۀ تکاملی

در این فلسفه، شناخت محصول قواعد تکاملی زیستی یا اجتماعی است و برای تبیین آن باید از ابزارهای بیولوژیک یا سوسیوبیولوژیک استفاده کرد.


شناخت در فلسفۀ ارسطویی

فلسفۀ ارسطو یکی از ساده‌ترین و در عین حال کاربردی‌ترین تبیین‌ها از شناخت را ارائه می‌دهد. طبق این فلسفه، شناخت «تجرید» است؛ به این معنا که سوژه ابتدا با شیء خارجی مواجه می‌شود و سپس گام به گام، صورت ادراکی را از طریق جدا کردن اشتراکات آن شیء با اشیاء هم نوعش، انتزاع می‌کند تا در نهایت به یک صورت کلی یا مفهوم معقول برسد.

ارسطو مراتب شناخت عالم را به این ترتیب می‌داند:

الف. مواجهه با جهان خارج: مثلا برخورد دست به یک میز و برخورد طول موج‌هایش به چشم و انفعال قوای حسی انسان.

ب. ادراک حسی: بر اثر انفعال حسی، تصویری از «میز الف» که در بیرون وجود دارد در ذهن ما ایجاد می‌شود.

ج. ایجاد عاطفه: انفعال حسی سبب می‌شود نوعی عاطفه نیز در ما به وجود بیاید. مثلا با دیدن میز الف از آن خوشمان بیاید یا از آن متنفر شویم یا دچار خشم شویم و ... .

د. ادراک خیالی: ذهن با دیدن «میز الف» و ایجاد تصویر حسی، شروع به «تجرید» می‌کند؛ یعنی به دنبال مشترکات میز الف و میز ب و ج که قبلا دیده است، می‌گردد و تصویری خیالی از «میز» در ذهنش ایجاد می‌شود.

ه. ادراک عقلی: ذهن به تجرید ادامه می‌دهد و بیشتر به اشتراکات میان میزهای مختلف پی می‌برد و در نهایت، یک مفهوم یا تصویر عقلی از میز پیدا می‌کند که به آن صورت کلی نیز گفته می‌شود.


جنگ شناختی در فلسفۀ ارسطویی

همانطور که بیان شد، شناخت در فلسفۀ ارسطویی «تجرید» است؛ به این معنا که سوژه پس از مواجهه با امور بیرونی و حسی، شروع به جدا کردن اشتراکات آنها کرده و مفاهیم کلی را شکل می‌دهد. او سپس این مفاهیم کلی را در منطق و زبان به کار می‌گیرد و بدین طریق، با جهان بیرونی ارتباط برقرار می‌کند.

بنابراین، مهم‌ترین اقدام دشمن برای جنگ شناختی و تحریف معرفت ما ایجاد خلل در فرآیند «تجرید» است. یکی از مهم‌ترین ابزارهای موجود برای این اقدام هم «بمباران ادراکی» سوژه است. به عبارت دیگر، دشمن می‌تواند با ارسال «تصاویر» متعدد از یک موضوع، فرد را به سمت تجرید مورد پسندش پیش ببرد. برای مثال، فرض کنید که دشمن قصد دارد یک سوژه را نسبت به مفهوم «وطن» یا «کشور» بدبین کند. نیروهای دشمن می‌توانند تصاویری به فرد ارائه دهند که دارای عناصر منفی است. برای مثال، او را با تصاویر خشن یا متن‌های منفی در رابطه با وطن یا کشور بمباران کنند. بدین طریق، سوژه هنگام جدا کردن امور مشترک و شکل دادن مفهوم کلی وطن، اموری منفی را جدا کرده و بدین طریق، تصویری منفی از مفهوم وطن در ذهن او شکل می‌گیرد.

اگر به جهان خارج نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که جنگ‌های شناختی بسیار زیادی در پارادایم ارسطویی رخ می‌دهند. رسانه‌ها هر لحظه در حال بمباران اذهان و پرکردن آنها با تصاویر مورد پسند خود هستند و بدین طریق، در فرآیند تجرید آنها دخالت کرده و باعث می‌شوند عاطفه یا تصویر مورد پسند آنها در ذهن مخاطب شکل بگیرد. رژیم صهیونیستی با همین تکنیک توانست تصور بخشی از سیاستمداران و رسانه‌های غرب از مفهوم «غزه» را شکل دهد. ارائۀ تصاویری خشن از مردم غزه، تولید ویدئوهای ترسناک از حماس، ادیت ویدئوهای این گروه با آهنگ‌های رعب‌آور، ارائۀ تصاویر ادیت شده از عملیات 7 اکتبر و ... سبب گردید بخشی از مخاطبان غربی هنگام عملیات تجرید و جدا کردن اشتراکات تصاویر ارائه شده از غزه و خلق تصویر خیالی و عقلی (مفهوم) غزه، اموری منفی و ترسناک را جدا کرده و در نهایت، تصویری منفی و خشن از غزه در ذهن داشته باشند و با یادآوری‌اش، احساس بدی نسبت به آن پیدا کنند.


منابع بیشتر برای مطالعه

Barnes, J. (Ed.). (1994). Aristotle: Posterior analytics (2nd ed.). Clarendon Press.

Bronstein, D. (2016). Aristotle on knowledge and learning: The "Posterior analytics". Oxford University Press. 

Burnyeat, M. F. (1981). Aristotle on understanding knowledge. In E. Berti (Ed.), Aristotle on science: The "Posterior analytics" (pp. 97–139). Editrice Antenore. 

Charles, D. (2000). Aristotle on meaning and essence. Oxford University Press. 

Charles, D. (2010). Aristotle’s psychological theory. Proceedings of the Boston Area Colloquium in Ancient Philosophy, 26 (1), 1–29. 

Fine, G. (2010). Aristotle on knowledge. In G. Anagnostopoulos (Ed.), A companion to Aristotle (pp. 277–291). Wiley-Blackwell. 

Irwin, T. (1988). Aristotle's first principles. Oxford University Press. 

Lorenz, H. (2006). The analysis of the soul in *De anima* I 1–II 2. Phronesis, 51 (1), 87–126. 

Shields, C. (2016). Aristotle: De anima. Clarendon Press. 

  

ارسطو
مقالات وابسته
منابع
  1. پژوهشکده سایبرپلیتیک دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران (دافوس آجا)

ارسال دیدگاه

Captcha