تفکر استراتژیک
lighthouse تفکر استراتژیک

تفکر استراتژیک از جمله منطق‌ها و تفکراتی است که به خصوص در نیروهای سازمانی، مدیریت و فرماندهی و هدایت یک ساختار به کار می‌آید. این تفکر بر مبنای یک «غایت» یا هدف کلی هدایت می‌شود. در واقع، در این تفکر یک هدف به عنوان غایت در نظر گرفته می‎‌شود و سپس مقتضیات نیل به آن هدف و تحققش استنتاج شده و مرحله به مرحله از کل به جزء پیش می‌رود.


بخش‌های مختلف تفکر استراتژیک

تفکر استراتژیک یا هدف‌محور مبتنی بر چند بخش است که به ترتیب، از کلی به جزئی هدایت می‌شود:

الف. هدف کلی (غایت) (Goal)

آخرین مرحله از یک عمل و نهایت آن که تمام تفکر، برنامه ریزی و افعال فرد یا سازمان را به خود معطوف می‌کند و پس از تحققش، تفکر به پایان می‌رسد، غایت است. برای مثال، قهرمانی در مسابقات لیگ توسط یک باشگاه لیگ برتری می‌تواند هدف کلی یا غایت به حساب بیاید.

ب. اهداف جزئی (Objectives)

برای رسیدن به یک غایت یا هدف کلی، باید به اهداف جزئی‌تر و کوچک‌تر رسید. برای مثال، برای قهرمانی در لیگ برتر باید به برخی اهداف دیگر مانند پیروزی در بیشتر مسابقات، ایجاد فاصلۀ امتیازی از رقبا، ایجاد تفاضل گل و ... دست یافت.

ج. استراتژی (Strategy)

برای رسیدن به اهداف جزئی باید «استراتژی» یا «راهبرد» داشت. راهبرد یا استراتژی، روش‌های کلی است که راه رسیدن به اهداف جزئی را به ما نشان می‌دهد. برای مثال، ممکن است تیمی برای بردن بازی‌ها و در نهایت، قهرمان شدن، استرتژی خرید بازیکن‌های گران قیمت، تقویت خط دفاعی یا حمله و یا عدم خرید بازیکن‌های ستاره و تمرکز بر استعدادهای جوان را پیش بگیرد.

د. تاکتیک‌ها (Tactics)

هر استراتژی از مجموعه‌ای از تاکتیک‌ها تشکیل شده است. تاکتیک‌ها روش‌های جزئی و عینی هستند که استراتژی را به فعلیت می‌رسانند. برای مثال، اجرای تاکتیک فنی الف یا ب در زمین بازی و بر اساس خریدهای فصل جاری، می‌توانند تاکتیک به حساب بیایند.

ه. تکنیک‌ها (techniques)

گروهی معتقدند تکنیک زیرمجموعه تاکتیک به حساب نمی‌آید و تاکتیک آخرین مرحله از تفکر استراتژیک است. در مقابل، معتقدان به تکنیک مدعی اند هر تاکتیک از یک یا چند تکنیک تشکیل می‌شود و تکنیک آخرین مرحله از تفکر استراتژیک‌ است. برای مثال، معتقدان به تکنیک مدعی‌اند که تاکتیک الف یا ب مستلزم این است که بازیکن الف یا ب حرکت ج یا د را در زمان حملۀ حریف انجام دهند. این یک نمونه از تکنیک در چهارچوب تفکر استراتژیک است.


درک محدودیت‌ها؛ شرط کاربرد تفکر استراتژیک

مهم‌ترین شرط و لازمۀ کاربرد تفکر استراتژیک شناخت مقتضیات و محدودیت‌ها است. تحقق یک هدف کلی مستلزم داشتن لوازم کافی است. برای مثال، تیمی که بودجۀ کافی ندارد نباید هدف کلی خود را قهرمانی در لیگ برتر قرار دهد. شناخت اقتضائات و محدودیت‌ها و تغییر هدف بر اساس این حدود، مهم‌ترین اقدام یک مدیر استراتژیک است.

همچنین، یک مدیر یا فرمانده باید تکنیک، تاکتیک، استراتژی، اهداف جزئی و هدف کلی را بر اساس شرایط به صورت دقیق و مرحله به مرحله مرتب کند. او باید به خوبی هدف کلی خود را بشناسد و توصیف کند. این هدف کلی نباید یک تصویر یا آرمان کلی باشد بلکه باید امری قابل ترسیم، تحقق و تصور باشد. هدف کلی باید بخش‌های مختلفی داشته باشد. یک مدیر یا فرمانده باید بتواند هدف کلی را به اهداف جزئی تقسیم کند و سپس با تعمق فراوان و شناخت موضوع، آن اهداف جزئی را به استراتژی‌ها، تاکتیک‌ها و تکنیک‌ها مرتبط سازد. ایجاد یک زنجیرۀ دقیق مفهومی از هدف کلی به تکنیک و سپس برگشت آن، از تکنیک به هدف کلی، محصول یک تفکر استراتژیک عمیق است.

شرط دیگر تفکر استراتژیک «انعطاف» است. مدیر یا فرماندۀ صاحب تفکر استراتژیک باید بتواند در صورت تغییر اوضاع، هدف، راهبرد، تاکتیک یا تکنیک خود را تغییر دهد. برای مثال، تیمی که در ابتدا هدف خود را قهرمانی در لیگ برتر قرار داده، در صورت بروز یک اتفاق ناگوار در اواسط فصل (مانند تغییر مدیریت، مصدوم شدن یک بازیکن شاخص و ...) باید هدف یا استراتژی خود را به روز کرده و سریعا تغییر دهد. 

تفکر استراتژیک در مسائل نظامی

فرماندهی یک سازمان، نظام یا مجموعه مستلزم داشتن تفکر استراتژیک و به کارگیری آن توسط فرمانده است. مثال زیر به خوبی تفکر استراتژیک را در اندیشه و ساختار نظامی نشان می‌دهد:

هدف کلی: پیروزی در جنگ الف

هدف جزئی 1: پیروزی در نبرد الف

هدف جزئی 2: پیروزی در عملیات الف

استراتژی: حملۀ گازانبری به دشمن در روز الف

تاکتیک: استفاده از نیروهای الف و ب، بر اساس طرح قرارگاه الف

تکنیک: حرکت نیروهای الف و ب در روز عملیات در مسیر الف و ب و اجرای دستورات ج و د.


مقالات وابسته
منابع
  1. پژوهشکده سایبرپلیتیک دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران (دافوس آجا)

ارسال دیدگاه

Captcha