علم منطق اولین بار توسط ارسطو، فیلسوف شهیر یونانی تدوین شد. ارسطو در کتاب «اُرگانون» یا «ارغنون» مسائل منطقی را تدوین کرد و برای نخستین بار به آن شکل و فرم داد. اما منطق چیست و ارسطو چه هدفی از تدوین آن داشت؟ آنچه ارسطو ایجاد کرد تا قرنها بر ذهن فیلسوفان و متفکران اثر گذاشت، تا جایی که نزد فیلسوفی مانند لودویگ ویتگنشتاین به صورت علم مطلق و قاعدۀ شناخت درآمد.
منطق؛ علم منظم کردن ذهن
در تعریف منطق آمده است: « آلة قانونیة تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر.» یعنی منطق ابزاری است از نوع قاعده و قانون که مراعات کردن و بکار بردن آن، ذهن را از «خطای در تفکر» نگه میدارد. این تعریف سنتی ریشه در ارغنون ارسطو دارد. ارسطو معتقد است منطق علم «استدلال» است و استدلال ابزاری است که ذهن را از خطای فکری و انحراف شناختی دور میکند. در واقع، از نظر ارسطو انسان تنها زمانی میتواند «علمی» فکر کند که قواعد استدلال را شناخته و معارف خود را در فرم استدلالی ارائه دهد. او معتقد است علم استدلال نخستین دانشی است که باید فراگرفته شود. به عبارتی، پیش از پرداختن به طبیعیات، اخلاق، علوم فنی و ... باید استدلال یا منطق را شناخت.
اما استدلال چیست؟ استدلال «نظم گزارهها» است. گزاره جملهای خبری است که از دو جزء (موضوع و محمول) تشکیل میشود. موضوع آن چیزی است که به آن چیزی نسبت داده میشود یا بر آن حمل میگردد و محمول آن چیزی است که بر موضوع حمل میشود یا به آن نسبت داده میشود. برای مثال، عبارت «الف ب است» یک گزاره است. در این عبارت «الف» موضوع و «ب» محمول است. همچنین، عبارت «الف ب نیست» نیز یک گزاره است. در این عبارت «نا ب» به «الف» نسبت داده میشود. استدلال قاعدۀ نظم گزارهها است، به نحوی که از چینش خاص آنها، یک نتیجۀ ضروری بیرون بیاید. برای مثال، از «هر الف ب است» و «هر ب ج است»، بالضروره این نتیجه مستخرج میشود که «هر الف ج است».
اما این، تنها فایدۀ علم منطق نیست. منطق پیش از پرداختن به استدلال نیز به کار میآید. همانطور که بیان شد، خود گزارهها قابل تقسیم به دو بخش هستند: موضوع و محمول. موضوع شخصی است که به آن اموری نسبت داده میشود. محمول هم «تصور» یا «صورت ذهنی» است که به موضوع مشخصی حمل میشود. کار منطق پیش از پرداختن به استدلال این است که میان موضوعی مشخص و محمولهایش پیوند برقرار کند. این کار که به نوعی تمیزکردن ذهن است، همانند مرتب کردن یک کتابخانه است. همانطور که ما کتابهای تاریخی را در یک قفسه میگذاریم و کتابهای علمی را در قفسۀ دوم و کتابهای داستانی را در قفسۀ سوم قرار میدهیم، به همین ترتیب، در منطق، صورتهای ذهنی را از هم تمایز داده و به موضوع مشخصی مرتبط میکنیم تا ذهن مرتب شده و آمادۀ ورود به استدلال شود.
ارسطو
ویتگنشتاین و اندیشۀ تصویری
مسالۀ مرکزی منطق یعنی «مرتب کردن ذهن» بعد از ارسطو در فلسفۀ لودویگ ویتگنشتاین نیز به شدت مطرح میشود. او ایدۀ ارسطو را ادامه داده و تاکید میکند ذهن برای نیفتادن در چاه خطا باید به صورت «منطقی» فکر کند. او در دورۀ اول تفکرش (در کتاب تراکتاتوس یا رسالۀ منطقی - فلسفی (Tractatus Logico-Philosophicus)) مراحل تفکر منطقی را به صورت زیر معرفی میکند:
الف. انسان باید بتواند تفکراتش را به صورت گزارههای مشخصی به زبان آورده و بتواند آنها را بنویسید یا بگوید.
ب. تفکرِ به بیان آمده یا نوشته شده باید به صورت یک استدلال مشخص بیان شده یا نگارش گردد.
ج. استدلال باید به گزارههای مشخصی تحلیل شود.
د. گزارهها باید به «گزارههای اتمی» تقلیل یابند. گزارۀ اتمی گزارهای است که از یک موضوع مشخص و جزئی و یک محمول یعنی صورت ذهنی مشخص تشکیل شده باشد. ویتگنشتاین این فرآیند را «اندیشۀ تصویری» مینامد و معتقد است نهایتا، فرد باید بتواند یک تصور روشن و مشخص از تفکر خود را بیان نماید.
مراتب بالا را میتوان به صورت زیر و در قالب مثال زیر خلاصه کرد:
الف. من تصوری از آیندۀ خود دارم و قصد دارم در آینده به شهر الف سفر کنم و در آنجا زندگی کنم. من باید این ایده را به صورت یک استدلال بیان کنم. در این استدلال باید مشخص شود چرا باید به شهر الف سفر کنم.
ب. این استدلال باید به گزارههای مشخصی تقلیل یابد. برای مثال به این گزاره که من باید در سال فلان به شهر فلان سفر کنم.
ج. تصور من از شهر الف، به عنوان مقصد نهایی باید مشخص باشد. این تصور باید به صورت مشخص بیان شده و از سایر تصورات تفکیک یابد، به صورتی که تصوری روشن و واضح از ایدۀ سفر به شهر الف در ذهن ایجاد شود.
ویتگنشتاین معتقد است خطای شناختی زمانی به وجود میآید که زبان بر اساس منطق به کار گرفته نشود؛ یعنی گزارهها به گزارههای اتمی تقلیل نیابند و تصور واضح و مشخصی از یک ایده در ذهن شکل نگیرد. برای مثال، عبارت «همه چیز خوب است.» یک گزارۀ خطا است. تصویر روشنی از این عبارت در ذهن شکل نمیگیرد. میان موضوع و محمولش تمایز ایجاد نشده و گزاره نیز قابل تقلیل به یک گزارۀ اتمی نیست. «خوب» مبهم است. مشخص نیست مقصود از خوب در این عبارت چیست. همچنین، همه چیز نیز در اینجا مبهم است و به همین دلیل، عبارت همه چیز خوب است هیچ تصور روشنی در ذهن ما ایجاد نمیکند.
لودویگ ویتگنشتاین
جنگ شناختی در چهارچوب منطق
هرگونه ابزاری که سبب انحراف در زبان، به کار بردن اشتباه کلمات و عدم شفاف اندیشیدن شود، زیر مجموعۀ خطای شناختی قرار میگیرد و اگر این خطا عمدی باشد و از سوی یک عامل یا نهاد سیاسی یا نظامی صورت بگیرد، مصداق «جنگ شناختی» خواهد بود. به کار بردن عبارات خطا، جنجالی و پرهیاهو از سوی رسانهها و اخبار، مصداق بارز جنگ شناختی است. برای مثال، تیتر رسانههای آلمان نازی قبل و حین جنگ جهانی دوم و تحت سیطرۀ پروپاگاندای گوبلز، مصداق «جنگ شناختی» بودند. عبارت «ما پیروز جنگ شدیم» بعد از عملیات بارباروسا در روسیه از جمله تلاشهای نازیها برای بازی رسانهای و جنگ شناختی بود. طبق اصول منطق باید پرسید اولا آلمانها در کدام جنگ پیروز شدند؟ ثانیا، پیروزی در جنگ چگونه حاصل میشود؟ و ... .
همچنین، ایجاد تصاویر جذاب و دیدنی از آمریکا توسط هالیوود و رسانههای آمریکایی مصداق جنگ شناختی است. این تصاویر سبب نابودی زبان و منطق و عدم شفافیت تصویر مخاطب از آمریکا میشود. در نهایت، سبب میشود فرد مشتاق آمریکا شود، بدون اینکه دلیل آن را بداند یا بتواند این دلیل را به زبان آورده و در قالب کلمات و گزارهها یا استدلال بیان کند.
- پژوهشکده سایبرپلیتیک دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران (دافوس آجا)
ارسال دیدگاه