جنگ شناختی در چهارچوب تجربه‌گرایی هیوم
lighthouse

جنگ شناختی (Cognitive warfare)  ابعاد گوناگونی دارد و بسته به پارادایم و مکاتب مختلف فکری متفاوت است. در واقع، بسته به دیدگاه متخصص جنگ شناختی در رابطه با چیستی شناخت، مکانیسم آن، فرآیند و عناصر مهم در آن و ... نوع تبیین جنگ شناختی متفاوت است. پارادایم‌های شناختی ماهیت و مکانیسم جنگ شناختی را تعیین می‌کنند. در بین پارادایم‌های شناختی، «مکاتب فلسفی شناخت» بیش از همه مهم و تعیین‌کننده هستند و می‌توانند ذهن متفکر را بازکنند تا ماهیت جنگ شناختی را تبیین کند.

مکاتب فلسفی مختلف دیدگاه‌های متفاوت و گاه متباین و متضادی در رابطه با چگونگی شناخت و ماهیت آن ارائه می‌دهند. ارسطو، افلاطون، لایب نیتس، کانت، هگل و ... آراء مخصوصی در رابطه با شناخت دارند. تبیین چگونگی امکان جنگ شناختی در هر کدام از این فلسفه‌ها یا دستگاه‌های فکری متفاوت است. برای مثال، در فلسفۀ ارسطو، از طریق دخالت در عمل تجرید می‌توان در فرآیند شناخت نفوذ کرد و فکر، ایده یا خواست خود را در ذهن سوژۀ مورد نظر کاشت. همچنین، در فلسفۀ ویتگنشتاین، از طریق نفوذ در «جهان – تصویر» یا «زبان» سوژه می‌توان بر ذهن و شناخت او سوار شد.

یکی از فیلسوفانی که دیدگاهی خاص در رابطه با شناخت دارد، دیوید هیوم (1711- 1776 م) اسکاتلندی است. دیوید هیوم (David Hume) یکی از بزرگترین پیروان مکتب تجربه‌گرایی (Empiricism) است. دیدگاه او اگرچه تا حدی تند و افراطی است اما بر متفکران بزرگی مانند امانوئل کانت (1724- 1804) تاثیر عمیقی گذاشته است.


تجربه‌گرایی جان لاک

زمینۀ تجربه‌گرایی از قرون 13 و 14 میلادی در انگلستان و با ظهور متفکرانی مانند ویلیام اُکهام شکل گرفت. با این حال، در قرن 16 و 17 و با ظهور فرانسیس بیکن (1561- 1626) است که وارد مرحلۀ جدیدی می‌‍شود. بعد از بیکن، جان لاک (1632- 1704) است که با نگارش رسالۀ «جستاری در خصوص فاهمۀ بشری» در زمینۀ تجربه گرایی تحولی ایجاد کرد. جان لاک چند اصل مهم را در تبیین شناخت ارائه می‌دهد که این اصول، زمینه‌ساز شکل‌گیری مکتب تجربه‌گرایی می‌شوند:

الف.  ذهن انسان پیش از تجربه خالی است و هیچ معرفتی از جهان ندارد. اولین مواجهۀ انسان با جهان خارج، از طریق ادراکات حسی روی می‌دهد و تمام معارف انسان نیز ریشه در ادراکات حسی دارد.

ب. اشیاء جهان از دو دسته کیفیات تشکیل شده‌اند: اولیه و ثانویه. کیفیات اولیه مانند حجم و اندازه و بعد و... ذاتی اشیاء هستند و در خارج وجود دارند. کیفیات ثانویه مانند رنگ و بو و ... به شکل رنگ و بو در خارج وجود ندارند و حاصل مواجهۀ قوای حسی ما با جهان خارج هستند. در واقع، این قوای حسی ما است که رنگ و بو و ... را به شکل رنگ و بو و ... درک می‌کند.

ج. هر مفهومی که در فلسفه و علم و معارف بشر به کار می‌رود باید به نحوی به ادراکات حسی انسان بازگردد. 


تجربه‌گرایی هیوم

مکتب جان لاک در بریتانیا به شدت مشهور شد. فیلسوفانی مانند بارکلی و جان استوارت میل و ... آراء لاک را در حوزه‌های مختلف ادامه دادند. اما یکی از مشهورترین پیروان جان لاک، دیوید هیوم است. هیوم تفکر جان لاک را به شکلی افراطی ادامه می‌دهد. او یک اصل موضوعه در فلسفه‌اش ارائه داده و آن را در همان ابتدای رسالۀ مشهورش یعنی «کاوشی در خصوص فهم بشری» بیان می‌کند:

«هر امری مادام موجود است که به یک تاثر حسی (Impression) بازگردد.»

هیوم معتقد است تمام معارف بشری یا به ادراکات حسی بازمی‌گردند و یا مانند ریاضیات حاصل گزاره‌های تحلیلی هستند که معرفتی از خارج به ما نداده و صرفا امور ذهنی صرف هستند. دیوید هیوم معتقد است هر چیزی (مطلقا هر چیزی) بیرون از این دو باطل و توهم است.

هیوم روش فلسفی خود را این چنین شرح می‌دهد که باید معارف، گزاره‌ها و تصورات خود را آنقدر بازکنیم تا در نهایت به تاثرات حسی مشخص برسیم. فقط در این صورت است که می‌توانیم بگوییم به شناختی درست و متقن رسیده‌ایم و معرفتمان سنجیده است.

تبیین هیوم از علیت

دیوید هیوم از طریق روش فوق‌الذکر به تحلیل امور مختلف و به خصوص مفاهیمی که در فلسفه و علم و دانش‌های بشری به کار رفته و جایگاهی والا دارند می‌پردازد و شروع به رد تک تک آنها می‌کند. مفهوم «جوهر» (Substance) که در فلسفه و علم قرن 18 جایگاهی ویژه داشت از اولین قربانیان هیوم است. با این حال، یکی از جنجالی‌ترین بحث‌های او مربوط به علیت (Causality) است.

هیوم معتقد است میان پدیدارهای مختلف هیچ رابطۀ «ضروری علّی و عینی» وجود ندارد و صرفا «توالی» دو پدیده سبب می‌شود که ما میان آن دو پدیده رابطۀ علی و ضروری پیدا کنیم. برای مثال، زمانی که ما توپی را می‌بینیم که به شیشه برخورد می‌کند و آن را می‌شکند، تنها دو پدیدار را می‌بینیم که در پی هم می‌آیند. ما حرکت توپ را می‌بینیم و شکست شیشه را که در پی حرکت توپ می‌آید. میان این دو تصویر یا حرکت صرفا یک «توالی» وجود دارد و هیچگونه رابطۀ عینیِ علّی میان آن دو برقرار نیست.

به عبارت دیگر، روش هیوم این است که تمام ادراکات بشری را به تاثرات حسی بازگرداند. او معتقد است علیت حاصل تاثر حسی دو موجودی است که توالی دارند و اینکه یکی علت یا وجود دهنده به دیگری باشد در هیچ تاثر حسی یافت نمی‌شود.

دیوید هیوم با این نظریه سعی دارد تمام فعالیت‌هایی را که ما به قواعد عینی و وجودی و بیرونی نسبت می‌دهیم به قواعد «ذهنی» و «روان‌شناسانه» تقلیل دهد و اساس تمام آنها را هم نه «علیت عینی» بلکه «توالی» یا «هم‌زمانی» پدیدارها می‌داند. 


امکان جنگ شناختی در فلسفۀ هیوم

به فلسفه دیوید هیوم انتقادات زیادی وارد شده است. یکی از مهم‌ترین پیروان هیوم یعنی امانوئل کانت یکی از بزرگترین منتقدان او است. با این حال، تمام منتقدان هیوم در آثارشان نشان داده‌اند که تا حدی تحت تاثیر او قرار داشته‌اند. هیوم در بحث علیت مفهوم «توالی» و «مجاورت» را برجسته کرد. این مفهوم در کانت اهمیت خاصی می‌یابد. همچنین، در روان‌شناسی شناختی ژان پیاژه (1896- 1980) و روان‌کاوی ژاک لکان (1901- 1981) به شدت مهم شده و اهمیتی دو چندان می‌یابد.

همین بحث توالی و مجاورت می‌تواند لوازم تبیین جنگ شناختی را فراهم کند. این بحث به خصوص ذیل انواع شرطی‌سازی قابل طرح است. اساس شرطی‌سازی به عنوان تکنیکی برای انحراف شناخت، همین فهم هیومی از علیت و دست گذاشتن روی مجاورت و توالی است. به عبارت دیگر، اگر توالی مکرر دو امر سبب می‌شود ما میان آن دو ارتباطی علّی ایجاد کنیم، محتمل است که دشمن از طریق ایجاد یک توالی مصنوعی، سبب شود که ذهن ما میان دو امری که او (یعنی دشمن) مد نظر دارد، ارتباط علّی و وجودی بیابیم. توالی تصاویر ترسناک و گروه‌های جهادی توسط رسانه‌های غرب یک نمونه مشخص است که نشان می‌دهد دشمن چگونه از طریق متد هیومی سعی می‌کند از طریق پیوند مصنوعی میان تصاویر ترسناک و تصاویر منتشره از گروه‌های جهادی میان آنها پیوندی مصنوعی ایجاد کند.

مساله استفاده از توالی و مجاورت، در زمان هیوم نظریه پردازی شد اما سابقۀ آن به عنوان یک ابزار جنگ شناختی به سده‌ها قبل بازمی‌گردد. یک نمونۀ تاریخی از این مساله مربوط به سائوسائو (صدراعظم چین) است که در زمان قحطی، انبارهای غذایش را می‌بست و به سربازان جیره نمی‌داد. وقتی سربازان اعتراض کرده یا شورش می‌کردند، مامور انبار را دستگیر کرده و مجازات می‌کرد و سپس به دستور خود مقدار بسیار کمی آذوقه به سربازان می‌داد. سپس مامور دیگری را بر انبار می‌گمارد و مجددا دستور می‌داد درهای انبار را ببندند. او با این تکنیک تصویری خوب از خود در ذهن سربازانش ایجاد کرد. ورود او به قضیه انبار آذوقه همراه بود با پخش مقدار کمی غذا. به عبارت دیگر، در پی ورود سائوسائو به بحران، مقداری آذوقه بین سربازان پخش می‌شد و همین توالی سبب شد سربازان سائوسائو را فردی گشاده‌دست بدانند و خاطره‌ای خوب از او در ذهن خود ایجاد کنند، حال آنکه او، خود کسی بود که دستور بستن انبارهای آذوقه را داده بود. 


دیوید هیوم

منابع برای مطالعات بیشتر

1. Ayer, A. J. (1954). Hume. London: Macmillan. 

2. Bennett, J. (2007). Hume’s theory of causation: An analysis and critique. Philosophical Studies, 134(3), 345-368. 

3. Craig, E. (1990). Hume’s Philosophy of Common Life. Cambridge University Press. 

4. Fricker, M. (2000). Hume’s theory of causation and the problem of induction. Mind & Language, 15(2), 123-147. 

5. Gillies, D. (2009). Hume on causation and the problem of induction: A critique of the received view. European Journal of Philosophy, 17(2), 245-267. 

6. Hume, D. (1975). A Treatise of Human Nature (L.A. Selby-Bigge & P.H.Nidditch, Eds.). Oxford University Press.

7. Jackson, F., & Pettit, P. (1990). The role of causation in scientific explanation: A critique of Humean views.Philosophy of Science, 57(4), 607-629.

8. McDowell, J., & Price, H., (1999). Meaning and mind: Essays in contemporary philosophy.Harvard University Press. 

9. Sosa, E., & Tooley, M., (Eds.). (2011). Epistemology: An Anthology. Wiley-Blackwell.

10. Voss, J., & Wesselink, R., (2018). Causality and human understanding in Hume's philosophy.British Journal for the History of Philosophy, 26(3), 453-472.

مقالات وابسته
منابع
  1. پژوهشکده سایبرپلیتیک دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران (دافوس آجا)

ارسال دیدگاه

Captcha