
جنگ شناختی منوط بر فهم پارادایم شناخت است. در واقع، این مساله مستلزم این است که ابتدا تعریف و چهارچوبی خاص از شناخت ارائه دهیم. دستگاههای فلسفی و معرفتی، هر یک تعریفی خاص از شناخت ارائه میدهند. در میان متفکران، افلاطون از جمله فیلسوفان بزرگی است که تعریف خاص خود را از ادراک و معرفت ارائه میدهد. ایدئالیسم کلاسیک پارادایمی معرفتی است که ذیل نظریۀ معرفت افلاطون و طرفدارانش قرار میگیرد. از دل این نظریه یا پارادایم نوعی جنگ شناختی مستنتج میشود که موضوع این مقاله است.
ایدئالیسم کلاسیک چیست؟
افلاطون چند گزاره در تعریف معرفت و انسانشناسی ارائه میدهد که اصول موضوعه و مقدمات ما در بحث جاری است. این مقدمات و اصول بدین شرح هستند:
الف. معرفت امری کلی است نه جزئی. در واقع، انسان قادر نیست به امور عینی و جزئی علم پیدا کند چرا که این امور در تغیر و حرکت دائم هستند و اصولا قرار و آرامشی ندارند که فرد بتواند بر آنها علم پیدا کند. به همین دلیل، علم تنها به کلیات تعلق میگیرد. برای مثال، علم انسان به سیب از طریق معرفت به مفهوم کلی سیب و صورت ذهنی آن حاصل میشود نه سیبهای جزئی الف و ب و ج.
ب. معرفت ما به امور کلی مستقیما حاصل میشود و نه به واسطۀ مثالها و مصادیق جزئی. برای مثال، علم ما به سیب نه از طریق شناخت سیب الف و ب و ج و سپس تجرید و انتزاع صورت کلی سیب از این صورتهای جزئی بلکه از طریق مواجهۀ مستقیم با صورت کلی سیب و مفهوم آن حاصل میشود. به عبارت دیگر، انسان اولا به صورت کلی سیب یا مفهوم آن علم پیدا میکند و سپس سیب الف و ب و ج را میشناسد و نه برعکس. این مساله نقطۀ افتراق و اختلاف افلاطون و شاگردش ارسطو است. ارسطو بر خلاف استادش افلاطون معتقد است انسان اولا و ابتدائا با سیب الف و ب و ج مواجه شده و سپس از طریق عملیات تجرید، صورت کلی سیب را انتزاع میکند.
ج. کلیات مانند پوست پیاز لایه لایه هستند. فوق هر مفهوم یا صورت کلی یک صورت کلی یا مفهوم دیگر وجود دارد که بالاتر از آن است. برای مثال، صورت کلی سیب جمع کنندۀ صورتهای سیب الف و ب و ج است و صورت کلی میوه جمع کنندۀ صورت کلی سیب و سایر میوهها است و صورت کلی خوراکی جمع کنندۀ صورت کلی میوه و سایر میوهها. بالاترین صورت که وحدتبخش همۀ صورتها و مفاهیم به حساب میآید چیزی است که افلاطون به آن «خیر اعلی» یا «ایدۀ ایدهها» میگوید.
د. هدف انسانها از زندگی شناخت است. معرفت تنها هدف و غایتی است که میتوان برای انسان شمرد. این هدف «غایت» و «نهایتی» است که در خلقت انسان مستتر است و خداوند برای انسان مقرر کرده است.
ه. اگر هدف انسان شناخت است و شناخت تنها به کلیات تعلق میگیرد و کلیات نیز ذومراتب هستند و فوق همۀ آنها «ایدۀ ایدهها» قرار دارد پس هدف بشر شناخت ایدۀ ایدهها است.
ی. این مساله نه فقط در افلاطون بلکه در پیروان او نیز وجود دارد. فیلسوفان آکادمی، افلاطونیان میانه و نوافلاطونیان همه و همه پیرو این عقیدۀ افلاطون بودهاند و شناخت و زندگی انسان را در این چهارچوب درک میکردند.
خطا چیست؟
برای درک «جنگ شناختی» در چهارچوب ایدئالیسم کلاسیک ابتدا باید «خطا» را شناخت. افلاطون و پیروانش معتقدند معرفت به کلیات تعلق دارد. بنابراین، خطا نیز بر کلیات دلالت دارد. در ایدئالیسم کلاسیک خطا «اطلاق اشتباه یک کلی بر جزئیات» است. برای مثال، اگر ما سیب الف را ببینیم و لفظ کلی «هلو» را بر آن اطلاق کنیم و بگوییم «الف هلو است» دچار خطا شدهایم. همچنین، اگر ما لفظ میوه را بر یک سیب شمعی اطلاق کنیم و بگوییم «این یک میوه است» دچار خطا شدهایم.
خطا در زندگی معرفتی
همانطور که بیان شد، افلاطونیان غایت انسان را هم معرفت میدانند. انسانها باید از امور جزئی به کلیات سوق پیدا کنند و آنها را بشناسند و بدین ترتیب، کامل و کاملتر شوند. این مساله در مورد اهداف و غایات انسان نیز قابل تکرار است. انسانها باید تمام افعال، اشیاء و امور را در یک نظم دقیق قرار داده و از کلی به جزئی مرتب کنند. برای مثال، اگر انسانی به مدرسه برود اما نداند چرا به مدرسه میرود گمراه است و معرفتش ناقص است. اما فردی که میداند هدفش از مدرسه رفتن رسیدن به هدف الف است و هدف الف نیز برای رسیدن به هدف ب مطلوب است و الی آخر، معرفتی کامل و مطلق یافته است. افلاطون و پیروانش معتقدند اگر یک موجود در یکی از این اهداف یا امور جزئی مانده و نتواند به امور بالاتر و کلیتر سوق یابد، دچار خطا شده است.
افلاطونیها معتقدند غوطهور شدن در امور جزئی، حسی و لذات جسمی سبب خطا میشود. برای مثال، اگر فردی چنان در شغلش و کسب درآمد غوطهور شود که فراموش کند، پول را برای خوشبختی یا آسایش جمع میکرده دچار خطا در حرکت معرفتگونۀ زندگی شده است.
افلاطونیها معتقدند برای جلوگیری از این خطا باید تزکیه یا «تهذیب» (κάθαρσις) داشت. دوری از جزئیات، محسوسات و لذات جسمی سبب باز شدن ذهن و به یادآوردن کلیات و حرکت به سمت مفاهیم مجرد میگردد.
جنگ شناختی
سیسرون، سیاستمدار و فیلسوف رومی به نقل از یک فیلسوف یونانی میگوید حاکمان یک شهر یونان به دنبال ترویج فلسفۀ لذتگرایی در شهر دشمن بودند تا به این طریق، استواری و قدرت و مقاومت آنها را کم کرده و سپس به راحتی به آن هجوم بیاورند. این مساله به خوبی سبقۀ جنگ شناختی را در چهارچوب ایدئالیسم کلاسیک نشان میدهد. در این پارادایم، هر عمل عمدی که جلوی حرکت از جزئی به کلی را گرفته و فرآیند معرفت گونۀ زندگی را متوقف کند، نوعی جنگ شناختی به حساب میآید.
میتوان به چند تاکتیک مهم جنگ شناختی در چهارچوب این فلسفه و نظریۀ معرفتی اشاره کرد. این تاکتیکها بدین شرح هستند:
الف. عملیات هدونیستیک
عملیات هدونیستیک بر هر عملیاتی اطلاق میشود که فرد را دچار احساس کمال حاصل از لذت بکند. در واقع، اگر جو اجتماعی یا رسانهای چنین باشد که فرد بعد از رسیدن به یک هدف احساس رضایت کرده و گمان کند به اوج لذت رسیده و دیگر احتیاج به پیش روی ندارد، دچار انحراف و خطا شده است. این احساس اشتباه سبب راکد شدن فعالیتهای فرد، کاهش تلاش و عمل و جمود فکری میشود و تفکر و شناخت فرد را آسیب پذیر میکند. برای مثال، طبق برخی تحقیقات و تحقیقات، رسانههای غربی انسانها را راضی به زندگی مصرفگرایانۀ روزمره و عدم شکست چهارچوب این زندگی کردهاند. اگر این درست باشد باید بگوییم رسانههای غربی به دنبال اجرای عملیات هدونیستیک هستند.
ب. عملیات لذت نادرست
اگر فرد از امری که واقعا لذت بخش نیست احساس لذت بکند دچار عملیات لذت نادرست شده است. افلاطون از حالتی به نام «حالت خنثی» یاد میکند که به معنی عدم درد است. این احساس گاهی به اشتباه لذت دانسته میشود در حالیکه لذت نیست. برای مثال، اگر به فردی نوعی عذاب و درد جسمی یا ذهنی بدهیم و سپس درد او را کم کنیم، او دچار احساس شعف و لذت میشود و از ما تشکر خواهد کرد در حالیکه ما به او هیچ لطفی نکردهایم و تنها دردی را که خود به او دادهایم از او برداشتهایم.
ج. عملیات جزئیسازی
درگیری فرد با جزئیات و امور بیاهمیت و فراموشی آرمانها، ارزشها و اهداف و همچنین، کلیات و مفاهیم از جمله اقدامات دشمن در جنگ شناختی است که معمولا توسط بمباران رسانهای، فرهنگی و خبری شکل میگیرد و رسانههای دشمن از طریق نفوذ در زیست جهان ما آن را تزریق میکنند.
د. عملیات تصویرسازی
کلی یا مفهوم در مقابل «تصویر» است. هرچقدر فرد بیشتر با تصویر آمیخته شود، بیشتر دچار انحراف و دوری از کلیات میشود. برای مثال، وقتی آرمان فردی سفر به آمریکا است اما هیچ درکی از این غایت و هدف ندارد و تنها یک تصویر از زرق و برق آمریکا جلوی چشم او است، دچار عملیات تصویرسازی شده است. تصویر محمل رسانه، هنر و فرهنگ است. به همین دلیل، دشمن با جنگ فرهنگی و رسانهای با راحتی میتواند این عملیات را پیش ببرد.
- پژوهشکده سایبرپلیتیک دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران (دافوس آجا)
ارسال دیدگاه